گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد سوم
[سوره البقرة ( 2): آیات 135 تا 141 ] ....



ص : 120
اشاره
وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصاري تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّۀَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ( 135 ) قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ
إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ
نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ( 136 ) فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِی شِقاقٍ فَسَ یَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
137 ) صِ بْغَۀَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِ بْغَۀً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ ( 138 ) قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ )
( أَعْمالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ ( 139
أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصاري قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ
شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ( 140 ) تِلْکَ أُمَّۀٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ
(141)
ص: 122
[سوره البقرة ( 2): آیه 135 ] .... ص : 122
اشاره
( وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصاري تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّۀَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ( 135
ترجمه و شرح .... ص : 122
از این آیه استفاده میشود که یهود و نصاري سعی داشتند که مسلمین را بمذهب تحریف شده خود داخل سازند و میگفتند یهودي
یا نصرانی شوید تا هدایت یابید و همچنین هر گروهی دین خود را بحق و دین دیگري را باطل و کفر میشمارد لذا خداوند متعال به
پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد که باینها بگو:
صفحه 77 از 286
آئین حق و نیالوده همان آئین ابراهیم است که هیچگونه شرك در آن راه ندارد در واقع این آیه برهانی بصورت جدل است یعنی یا
ملت پاك و نیالوده بشرك ابراهیم، طریق حق و هدایت است یا آنچه شما اهل کتاب بصورت دین درآوردهاید و چون شما قبول
دارید که آئین ابراهیم طریق حق و هدایت است پس نامهائیکه آئین را بآنها محدود کردهاید ساخته خود شما است لذا باطل و
موجب گمراهی است اینک میفرماید:
اهل کتاب بمؤمنین گفتند یهودي یا نصرانی بشوید تا راه راست بیابید و دین حق را بدست آورید و تو اي حبیب ما در جواب آنان
بگو این کتابهاي تحریف ص: 123
شده هیچگاه نمیتواند موجب هدایت گردد بلکه ما آئین ابراهیم را که راه راست و دین حق است تابع میشویم و بر طریقت او
استقامت گرفته و هدایت مییابیم و شما که میگوئید ما از آئین ابراهیم پیروي میکنیم دروغ میگوئید زیرا که ابراهیم از مشرکین
نبوده و براي خدا انبازي و فرزندي انتخاب نکرده بود در صورتی که شما یهودیان میگوئید عزیر پسر خدا است و شما نصاري
معتقدید که عیسی فرزند خدا است بنابراین مشرك میباشید و آئین حقی که ابراهیم بآن متمایل بوده همان دین اسلام است که من
شما را بآن دعوت میکنم و از هر گونه شرك و بتپرستی منزه و مبرا است.
(135)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 123
اینکه گفتند اهل انکار از خمود تا که باشید از نصاري و ز یهود
این بزعم خویش پندارند خیر دین خود دانند بر حق نی ز غیر
گو بر ایشان بلکه هست اندر نسق ملّت توحید ز ابراهیم و حق
او نبود از مشرکین یعنی نبود محتجب یکدم ز توحید وجود
(135)
ص: 124
شأن نزول .... ص : 124
از ابن عباس روایت شده که ابن صوریا الاعور و کعب بن الاشرف و مالک بن الضیف و جماعتی از یهود و عدهاي از نصاراي
نجران با مسلمین محاجه نموده و هر فرقهاي دین و پیامبر و کتاب خویش را افضل و بهتر میشمردند و سپس این دو دسته مسلمین را
بسوي خود میخواندند و میگفتند بیائید دین ما را بپذیرید در این موقع بود که این آیه نازل گردید ولی در تفسیر ابن ابی حاتم از
عامه چنین نقل میکند که ابن صوریا برسول اکرم گفت هدایت آن است که ما در آن هستیم و غیر راه ما هدایت نیست بنابراین اي
محمّد صلّی اللّه علیه و آله از ما پیروي کن تا هدایت یابی و مسیحیان هم اینچنین میگفتند تا اینکه این آیه نازل گردید.
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 124
قوله تعالی بَلْ مِلَّۀَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً.
صفحه 78 از 286
حنف- بر وزن فرس یعنی میل بحق بنظر راغب یعنی میل از ضلال باستقامت چنانکه در آیه 67 سوره آل عمران میفرماید:
ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیا وَ لا نَصْرانِیا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً. ص: 125
و جمعش حنفاء است چنانکه در آیه 5 سوره بینه میفرماید:
وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ.
و کلمه حنفاء دو بار در ضمن آیات قرآن آمده است.
و از این ماده است:
حنیف- صفت مشبهه یعنی استوار و متمایل بحق چنانکه پیغمبر اکرم فرمودند:
بعثت بالحنیفیۀ السهلۀ السمحۀ.
و این کلمه ده بار در ضمن آیات قرآن بکار برده شده است و مراد از حنیفیه در این حدیث دین اسلام است و یا از یهودیت و
نصرانیت بدین ابراهیم متمایل شدن است.
احنف- یعنی کسیکه پایش کج باشد.
ص: 126
[سوره البقرة ( 2): آیه 136 ] .... ص : 126
اشاره
قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی وَ ما أُوتِیَ
( النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ( 136
ترجمه و شرح .... ص : 126
خداوند متعال در این آیه مبارکه بمؤمنین میفرماید شما بگوئید ما مسلمانان در میان کسانیکه داراي رسالت و آیات حقند فرقی قائل
نیستیم و همه را از جانب خدا میدانیم و مانند پیروان سایر ادیان، آئین خدائی را برنگ تعصّب قومی و قبیلگی درآورده و دین را
وسیله جدائی ساخته و پیغمبران را در مقابل هم قرار دادهاند نیستیم و از اسلام خاص باسلام عام گرائیدهایم و بطور کلی اصول آئین
حق در همه جا یکی است و موسی و عیسی نیز پیرو آئین توحید و خالص از شرك بودهاند اگر چه آئین آنها بوسیله پیروان نادان
تحریف شده و بشرك آمیخته گشته است چنانکه میفرماید:
اي مؤمنین شما در پاسخ یهود و نصاري بگوئید: ما بخدا ایمان آوردهایم و بقرآن کریم که بسوي ما نازل گردیده و بآنچه بر
ابراهیم، اسماعیل، اسحق، ص: 127
یعقوب، و ذریه یعقوب همچون داود و سلیمان و غیره نازل شده و همچنین بتورات و انجیلی که بموسی و عیسی داده شده و بآنچه
از طرف پروردگارشان به پیغمبران عطا گردیده همه را تصدیق نموده و اعتراف میکنیم که تمامی آنان بر حق بوده است و
هیچگونه فرقی بین آنان نمیگذاریم و مانند افراد مذاهب دیگر نیستیم که بعضی را بپذیریم و نسبت به بعضی دیگر کافر شویم بلکه
ما در برابر خداوند و اوامر او تسلیم هستیم و تعصبات نژادي و اغراض شخصی را کنار گذاشته و بهمه آنان گرویدهایم زیرا اصول
صفحه 79 از 286
آئین حق در همه جا یکی است.
(136)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 127
قولوا آمنا و فرمان داده او بر خدا و آنچه بفرستاده او
بر براهیم و ذبیح پاك دین هم دگر اسحق و یعقوب و بنین
یعنی آن اسباط پاکیزه روان در ره توحید شمع دودمان
و آنچه بر موسی و عیسی در طلب داده شد هم بر نبیون ز امر ربّ
خود نیندازیم بین یک نفر ما جدائی زان جماعت با پسر
جمله آنها بر صراط وحدتند مشرك و محجوب بعضی ز امتند
ما ورا عبدیم و منقاد و مطیع حق گواه و مصطفی ما را شفیع
(136)
ص: 128
شان نزول .... ص : 128
چون یهود و نصاري حق و هدایت را طبق آیات قبلی منحصر در تبعیت از طریق خود دانسته و پیغمبر اکرم را نیز بآن دعوت
مینمودند این آیه در تتمه آیه قبل نازل گردیده و در حقیقت متمم آن محسوب میگردد.
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 128
قوله تعالی وَ الْأَسْباطِ سبط- بفتح سین بمعنی گشاده و باز چنانکه میگویند: سبط الکفین یعنی دست گشاده و سخی و بکسر سین
یعنی فرزند فرزند، نوه شاخههاي نسلهاي بعد چنانکه میگویند: الحسن و الحسین سبطا رسول اللّه و جمعش اسباط است چنانکه در
آیه 163 سوره نساء میفرماید:
وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ مرحوم طبرسی و دیگران گفتهاند سبط در اولاد اسحق مانند قبیله در
اولاد اسماعیل است و فرزندان اسحق را اسباط و اسماعیل را قبائل گفتهاند و کلمه اسباط پنج بار در ضمن آیات قرآن بکار برده
شده و همه در باره بنی اسرائیل است. ص: 129
مجمع البیان در ذیل آیه مورد بحث نوشته: اسباط اولاد یعقوب بن اسحاق بن ابراهیماند و دوازده طایفه بودند از دوازده پسر.
و نیز میگوید اکثر مفسرین نوشتهاند: فرزندان یعقوب انبیاء بودند ولی بنا بر مذهب ما انبیاء نبودهاند زیرا که گناه آنان در باره
یوسف روشن است و احتمال دیگر آن است که مراد از اسباط پیغمبرانی از بنی اسرائیل باشند که نام آنها بخصوص در قرآن نیامده
چنانکه میفرماید:
وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ.
صفحه 80 از 286
ص: 130
[سوره البقرة ( 2): آیه 137 ] .... ص : 130
اشاره
( فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِی شِقاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ( 137
ترجمه و شرح .... ص : 130
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند اگر آنها هم بمثل ایمان شما و آنچه شما بآن ایمان آوردهاید ایمان آرند هدایت یافتهاند
و اگر دین را عنوان حدود قومی و عصبیّت و خودخواهی گیرند پس بنام دین راه تفرقه و اختلاف انگیزي را میجویند و مردمی
حقیقتجو و حقطلب نیستند بلکه میخواهند اغراض و تعصبهاي خود را بر دین حق تحمیل کنند و در پایان به پیغمبر و یاران او
وعده میدهد که شرّ دشمنان را از سر آنان کوتاه نماید اینک میفرماید:
اگر یهود و نصاري نیز بآنچه شما ایمان آوردهاید ایمان بیاورند یعنی آنها هم مثل شما بدین اسلام اعتقاد داشته باشند محققا هدایت
یافتهاند و اگر رو برگردانند و از دین اسلام اعراض نمایند یقینا در ستیزهجوئی هستند پس اي رسول گرامی از مخالفت آنان نگران
مباش خداوند متعال تو را در برابر توطئه و شرّ آنان حمایت کرده و بزودي شرّ آنها را از سر شما کوتاه خواهد کرد.
طبق وعده الهی یهود بنی النضیر و بنی قریظه بدست پیغمبر کشته شده و یا از ص: 131
خانمانشان آواره گشتند و نصاري نیز مجبور به پرداخت جزیه گردیدند و خداوند متعال بگفتار آنان در باره تو و پیروانت شنوا و
آنچه را که در نهان و آشکار بجا میآورند دانا است لذا نمیتوانند بتو ضرر برسانند بلکه خداوند متعال تو را بر آنها پیروز خواهد
نمود و او از اعمال و نیات هر دو گروه غفلت ندارد.
(137)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 131
پس چنانکه بگروید ار بگروند بر هدایت ره روید و رهروند
ور بگردانند رو از افتراق نیست شک اندر خلافند و شقاق
پس بزودي باز دارد در نمود از تو ایشان را خداوند و دود
آن خدائی کو سمیع است و علیم اهل جنت را بداند از جحیم
(137)
ص: 132
شأن نزول .... ص : 132
صفحه 81 از 286
تفسیر مجمع البیان و روض الجنان و ابو الفتوح رازي مینویسد: زمانی که آیه 136 سوره بقره را پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله بر
یهود و نصاري خواندند یهودیان از شنیدن اسم حضرت عیسی علیه السّلام و مقام نبوت آن بزرگوار سخت ناراحت شده و خوششان
نیامد و مسیحیان نیز بر غلو خود افزوده و گفتند که عیسی مانند سایر پیغمبران نیست بلکه او فرزند خدا است مقام او برتر از مقام
بشریت میباشد لذا آنها نیز آیه مزبور را رد کردند در این موقع این آیه نازل گردید و مفاد آن چنین است که نه انکار و لجاجت
یهود درست است و نه غلو مسیحیان بلکه حق و حقیقت اسلام است که همه پیغمبران را یکی دانسته و همه آنان را سفراء الی اللّه
معرفی کرده است لذا اگر شما نیز مانند مسلمین بهمه پیغمبران و هدف آنان ایمان بیاورید و در شاهراه هدایت قرار گرفته و وحدت
مقام انسانیت و علو مقام او را رعایت کردهاید و گر نه بدون تردید بشقاق و اختلاف و جدائی افتاده و هرگز هدایت نخواهید شد
آنگاه مسلمین را تسکین داده و به پیامبر اکرم وعده میدهد که بزودي خداوند شما را بر آنان پیروز خواهد کرد زیرا او هم میشنود و
هم بر اسرار پنهانی مردم آگاه است و این موضوع خود دلیل روشن بر حقانیت پیغمبر اسلام است زیرا خداوند متعال او را از
توطئههاي یهود و نصاري حفظ نموده و مسلمین را با وجود کمی عده آنها بر آنان پیروز میگرداند.
ص: 133
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 133
قوله تعالی فَإِنَّما هُمْ فِی شِقاقٍ شق- بمعنی شکافتن و شکاف است چنانکه در آیه 26 سوره عبس میفرماید:
ثُمَّ شَ قَقْنَا الْأَرْضَ شَ  قا- و شق بکسر شین بمعنی مشقت و زحمت است که ببدن و نفس عارض میشود چنانکه در آیه 7 سوره نحل
میفرماید:
لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ و از این ماده است:
شقه- یعنی محلی که با مشقت بآن میرسند چنانکه در آیه 42 سوره توبه میفرماید:
وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّۀُ شقاق- یعنی جدائی، مخالفت چنانکه در آیه 35 سوره نساء میفرماید:
وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها.
انشقاق- یعنی شکافته شدن چنانکه در آیه 16 سوره حاقه میفرماید:
وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ واهِیَۀٌ شقاوت- ضدّ سعادت یعنی بدبخت شدن چنانکه در آیه 106 سوره مؤمنون میفرماید: أنوار العرفان
فی تفسیر القرآن، ج 3، ص: 134
قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا.
شقی- یعنی بدبخت و رو سیاه چنانکه در آیه 105 سوره هود میفرماید:
فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ.
اشتقاق- شکافتن و جدا شدن مشتق- یعنی جدا شده شقشقۀ شش شتر که در هنگام مستی از دهانش خارج میشود- تشقق- یعنی
شکافته شدن چنانکه در آیه 25 سوره فرقان میفرماید:
وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَۀُ تَنْزِیلًا و در ضمن آیات قرآن بمعانی مختلفی بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی گمراهی چنانکه در آیه 176 سوره بقره میفرماید: )
وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ ( 2) بمعنی اختلاف چنانکه در آیه 115 سوره نساء میفرماید:
وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدي یعنی کسیکه پس از روشن شدن راه حق با پیامآور خدا به مخالفت و لجاجت بپردازد
صفحه 82 از 286
او را بحالت گمراهیش واگذار میکنیم.
3) بمعنی دشمنی و کینه چنانکه در آیه 89 سوره هود میفرماید: )
لا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقِی أَنْ یُصِیبَکُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ.
یعنی شعیب بقوم خود گفت اي قوم دشمنی و ضدیت با من شما را بر آن وادار نکند که راه کفر و طغیان پیش گیرید تا بر شما
بلائی مانند قوم نوح و قوم هود و قوم صالح از جانب خدا نازل شود.
ص: 135
[سوره البقرة ( 2): آیه 138 ] .... ص : 135
اشاره
( صِبْغَۀَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَۀً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ ( 138
ترجمه و شرح .... ص : 135
خداوند متعال در این آیه مبارکه دستور میدهد: رنگهاي نژادي قبیلگی و سایر رنگهاي تفرقهانداز مادي را از میان بردارند زیرا این
رنگهاي خود ساخته، ناشی از نفسانیات آنان و تجزیه نور بسیط و جامع آئین خدائی میباشد که نه جمال و کمالی دارد و نه ثبات و
بقائی بخاطر اینکه اینگونه رنگهاي فردي و قومی انعکاسی از تقالید و اوهام افراد و اقوام و در معرض تغییر و زوال است و پیوسته
اختلافانگیز و گمراه کننده میباشد در صورتی که هدایت و توحید در پیروي از ملت ابراهیم و تسلیم وجه نفس بخداوند است که
انعکاس نور خدا و رنگآمیزي خدائی را مینمایاند لذا میفرماید:
اي مسلمین بآنها بگوئید که خدا ما را برنگ خالص فطرت و دین اسلام که همه مردم را بآن خلق نموده رنگ کرده است و این
رنگ افتخار ما میباشد زیرا رنگی که خداوند متعال بوسیله ایمان فطري و توحید و اسلام باشخاص میدهد همان باعث تقرب بخدا
میگردد نه رنگ کردن شما و چه کسی برتر و نیکوتر از خداوند متعال است که از روي کرم رنگ سعادت به بندگان خود
میبخشد و رنگی بهتر از رنگ او نیست براي اینکه رنگ خدا بسبب ایمان که همیشه ص: 136
ثابت و برقرار است بهتر است اما رنگ نصاري عارضی است و هیچوقت موجب تقرب بخدا نمیگردد لذا ما طبق رنگ توحید و
ایمانی که خداوند متعال ذاتا و فطرتا بما بخشیده است او را از روي خلوص پرستش نموده و کسی را براي او شریک قرار نمیدهیم.
از این آیه استفاده میشود: که غسل تعمید نصاري کار باطل و بیهودهاي بوده و سبب تقرب بخدا مشخصات ظاهري نیست بلکه
ایمان قلبی سبب تقرب است لا غیر.
(138)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 136
رنگ حق است این مذاهب این ملل رنگ را زو کیست بهتر در عمل
صفحه 83 از 286
صبغۀ اللّه یعنی اندر اهتداء گشت باید تابع دین خدا
بذر شرع اللّه و دینش رنگ نیست غیر رنگش هیچ در فرهنگ نیست
صبغۀ اللّه است اصل رنگ ما هم باو ایمان ما و آهنگ ما
اهل هر دینی بصبغی در خور است صبغ او بر صبغ آن پیغمبر است
و آن موحّد منصبغ بر صبغ حق صبغۀ اللّه است صبغش در نسق
نیست رنگی بهتر از رنگ وجود هل تعیّن رنگ او را گیر زود
هر خمی را رنگی اندر کثرت است رنگ بیرنگی نشان وحدت است
(138)
ص: 137
شأن نزول .... ص : 137
طبق نوشته مجمع البیان و بیضاوي این آیه براي اعتراض بغسل تعمیدي نصاري که بفرزندان خود میدادند نازل گشته است ولی بنظر
قتاده نزول این آیه بخاطر تلقینی بود که از یهودیان بفرزندان خود و از نصرانیت نصاري بفرزندان خود میدادند و مفاد این آیه با
توجه بعمل یهودیان و نصاري این است که تطهیر و پاکی آن است که خداوند از بندگان خود میکند و فطرتی است که پروردگار
در نهاد بشر قرار میدهد.
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 137
قوله تعالی صِ بْغَۀَ اللَّهِ صبغ بفتح اول رنگ کردن و بکسر آن بمعنی رنگ شده است ولی بنظر صاحب اقرب هر دو مصدر است امّا
منظور از صبغه در این آیه مبارکه ایمان و دین است چنانکه عیاشی و مجمع نیز از امام جعفر صادق علیه السّلام نقل کردهاند که آن
حضرت فرمودند: الصبغۀ الاسلام- و صبغ بکسر اول بمعنی خورش، چاشنی غذا نیز آمده است زیرا آن غذا را رنگین میکند
چنانکه در آیه 20 سوره مؤمنون میفرماید:
وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلِینَ و از این ماده است:
صباغ- یعنی رنگرز مصبوغ رنگ شده-
ص: 138
[سوره البقرة ( 2): آیه 139 ] .... ص : 138
اشاره
( قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ ( 139
صفحه 84 از 286
ترجمه و شرح .... ص : 138
این آیه در مقام نکوهش و تنبیه اهل کتاب است که صبغه الهی و آئین فطرت را برنگ امتیازات قومی و تعصبات خود درآورده و
نمیخواستند این رنگها و امتیازات را از دست بدهند و با دعوت بآئین اسلام و رنگ خدائی آن خصومت و ستیزه میکردند و
میگفتند تمام پیغمبران از میان جمعیت ما برخاستهاند چرا خداوند محمّد را از اعراب فرستاده و اگر او نیز پیغمبر بود باید از میان ما
مبعوث میشد قرآن در پاسخ آنها میگوید این موضوع جاي بحث و گفتگو نیست و ربوبیت او نسبت بهمه یکسان است و
مخصوص بقوم و ملتی نیست و بطور قطع و یقین طریق سعادت و مصالح همه ما را میداند و بهتر از همه آگاه است که چه کسی را
براي رهبري انتخاب کند و اگر اعمال مضاف بخود و خود ساخته را دین و موجب امتیاز میشمارند نتیجه این اعمال براي عمل
کننده و مربوط بخود او میباشد و دیگران در آن مسئولیتی ندارند اینک میفرماید:
اي رسول گرامی ما باهل کتاب بگو آیا در باره خدا با ما خصومت و دشمنی کرده و بمباحثه و نزاع میپردازید و میگوئید چرا
خداوند پیغمبر را از ص: 139
اعراب انتخاب نموده در صورتی که همه پیغمبران از ما بودهاند و از عرب پیغمبري نیامده و اگر تو پیغمبر بودي میبایستی از ما بوده
باشی زیرا ما بخدا از عرب که بت میپرستیدند نزدیکتریم در صورتی که او پروردگار ما و پروردگار شما است و هر کسی را که
بخواهد عرب باشد یا غیر عرب به پیامبري انتخاب میکند و احدي نمیتواند باو اعتراض کند زیرا که او بمصالح مردم آشناتر است و
میداند که شایسته مقام نبوت است بنابراین نباید در این موضوع با هم بحث و گفتگو داشته باشیم و اما از نظر اعمال، جزاي کردار
ما براي خود ما است و جزاي کردار شما براي خودتان و ما با خلوص نیّت و نه آمیخته با غرور و نسبتها باو بندگی و اطاعت
میکنیم و کسی را باو شریک قرار نمیدهیم در صورتی که یهود عزیر و نصاري عیسی را فرزند خدا میدانند لذا مسلمین بسبب
توحید خالص که دارند بخدا نزدیکتر و بدین او از دیگران سزاوارترند و اگر افرادي از اعراب بتپرست بودهاند ربطی بما مسلمانان
ندارد و ما نباید بجرم اعمال آنها مؤاخذه شویم زیرا کسی را بگناه کسی نمیگیرند و کسی را بجاي دیگري مؤاخذه نمیکنند.
( وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري ( 139
ص: 140
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 140
گو تخاصم میکنید آیا ز کین در خدا و علم غیب و امر دین
اوست بر ما و شما جمله خداي جمله مصنوعیم او را ز اقتضاي
هست مر اعمال ما از بهر ما هم عملهاي شما بهر شما
ما مر او را مخلصیم و خالصیم چون شمائی در عملها ناقصیم
(139)
شأن نزول .... ص : 140
مفسرین در باره شأن نزول این آیه نوشتهاند که یهود و نصاري به پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله میگفتند همه پیامبرانی که
صفحه 85 از 286
مبعوث شدهاند از نژاد اسرائیل بودهاند و اگر تو پیغمبر بودي میبایستی از نژاد ما باشی نه از نژاد عرب سپس این آیه نازل گردید.
ولی بنظر اصم این مجادله و مباحثه با مشرکین بوده که بخداي و صفات او اعتقاد نداشتند و بتپرستی میکردند. أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 3، ص: 141
لیکن ابو علی نظرش این است که این محاجه و مجادله با یهودیان بوده که میگفتند ما صاحبان علم و کتاب بوده و از دیگران بخدا
نزدیکتریم و همه پیامبران از ما بودهاند لذا ما ابناء اللّه یعنی فرزندان و دوستان خدائیم.
اما بنظر ابو القاسم بلخی این محاجه از طرف یهود و نصاري بوده که دسته اول عزیر و دسته دوم عیسی را پسر خدا میدانستند و با
این عناوین با مسلمین محاجه مینمودند.
باعتقاد حسن این مجادله و محاجه از طرف کسانی بوده که میگفتند ما بخدا نزدیکتریم و کسی داخل بهشت نمیشود مگر اینکه
یهودي یا نصرانی بوده باشد چنانکه خداوند متعال در آیه 105 سوره بقره میفرماید:
لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّۀَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاري و منظور آنان از این مجادله این بوده که دین را بایستی از طریق آنان بدست آورد و
پیغمبر هم که مبعوث میشود باید از نژاد آنها باشد.
ص: 142
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 142
قوله تعالی وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ عمل- یعنی کار، کوشش، تلاش اعم از آنکه خوب باشد یا بد و خوب و بد بودن آنان
بوسیله قرینه معلوم میشود چنانکه در آیه 15 سوره قصص میفرماید:
هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ بنظر راغب عمل فرع فعلی است که از حیوان روي قصد واقع شود و آن از فعل اخص است زیرا فعل گاهی
بفعل حیوانات که لا عن قصد سر میزند اطلاق میگردد و بعضا بفعل جمادات نیز گفته میشود ولی عمل خیلی کم بلا قصد و فعل
جماد گفته میشود.
اقرب الموارد مینویسد: عمل بکاري گفته میشود که از روي عقل و فکر انجام گرفته باشد لذا با علم مقرون میشود ولی فعل اعم
است پس فرق بین عمل و فعل اعم و اخص است. این فرق را از قرآن مجید نیز میتوان استفاده کرد که عمل باعمال و کارهاي
ارادي اطلاق شده ولی فعل گاهی در افعال جماد نیز بکار رفته است چنانکه در آیه 63 سوره انبیاء میفرماید:
بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ- و جمع عمل اعمال است چنانکه در آیه 6 سوره زلزله میفرماید:
یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ.
و از این ماده است:
عامل یعنی عمل کننده چنانکه در آیه 195 سوره آل عمران میفرماید:
أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ.
یعنی من عمل کننده شما را ضایع نخواهم کرد.
ص: 143
[سوره البقرة ( 2): آیه 140 ] .... ص : 143
صفحه 86 از 286
اشاره
أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصاري قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ
( شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ( 140
ترجمه و شرح .... ص : 143
خداوند متعال با استفهامهاي تنبیهی و انکاري که در آیه قبل و این آیه بعمل آمده میخواهد یهود و نصاري بجهل خود پی ببرند و
از غرور و تعصّب برتر آیند و متنبّه شوند که یا بآئین خدائی جاهلند یا آنچه میدانند و بنام آئین درآورند صورت ناقصی از آئین
است و چون بآئین الهی آگاه شدند و آن را شناختند نباید آن را کتمان کنند و بلکه این حقیقت الهی را بهمه مردم بشناسانند و بر
آن گواه باشند زیرا هیچ ستمی در اجتماع بالاتر از این نیست که افراد حقایق را پنهان کرده و مردم را در بیراهه سرگردان نمایند و
غافلند از اینکه اعمال آنها چه انحرافها و آثار بدي در پی دارد و در پایان میفرماید: اگر اینها خود غافلند خدا از اعمال آنها غافل
نیست اینک میفرماید:
آیا شما اي جماعت یهود و نصاري میگوئید ابراهیم و اسماعیل و اسحاق ص: 144
و یعقوب و فرزندزادگان یعقوب در حقیقت یهود یا نصرانی بودند در صورتی که این اشخاص سالهاي قبل از موسی بن عمران و
عیسی بن مریم و آئینشان بدنیا آمده و از دنیا رفتهاند چگونه ممکن است آنها از پیروان آئین موسی و یا عیسی بوده باشند اي رسول
گرامی بآنها بگو آیا شما بادیان و عقاید انبیاء داناترید یا خدا که آنها را به پیغمبري فرستاده و یهودیّت و نصرانیّت را از آنها نفی
میکند (ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیا وَ لا نَصْ رانِیا و در تورات و انجیل و سایر کتابهاي آسمانی نیز شهادت داده که ایشان بر ملت و دین
اسلام بودهاند و شما با اینکه میدانید آنها یهودي نبودند چرا حقیقت را بخاطر حفظ ریاست و پیشوائی خودتان پنهان میدارید و
کیست ستمکارتر از کسیکه شهادت و گواهی خدا را که نزدش هست پنهان کند و حقیقتی را که میداند انکار نماید و خداوند از
اعمال و رفتار شما غافل نیست و میداند که بحق شهادت نداده و اوصاف پیغمبر اسلام را که در کتابهایتان بوده تغییر داده و کتمان
نمودهاید لذا از خدا بترسید و بدانید که در مقابل این اعمالتان سخت مجازات خواهید شد.
(140)
ص: 145
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 145
یا که میگویند ابراهیم بود یا خود اسمعیل و اسحق از یهود
هم دگر یعقوب و اسباطش تمام خارج است از عقل و برهان این کلام
گر شما دانید این را یا خداي کوست دانا بر همه جهر و خفاي
کیست ظالمتر از آنکو از ستم داشت نزد حق شهادت مکتتم
شاهدید و پرده غفلت زنید نیست حق غافل از آنچه میکنید
یعنی آگاهید از حکم کتاب که رسول است احمد از حق بالصواب
صفحه 87 از 286
یعنی آگاهید کاحمد برتر است بر تمام انس و جن پیغمبر است
وانگهی پوشید چشم از پروردگار زانچه دانید از گواهی آشکار
(140)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 145
قوله تعالی أَمْ تَقُولُونَ ام- حرف استفهام و دو جور بکار برده میشود ( 1) متصله ( 2) منقطعه- متصله آن است که در ردیف الف
استفهام واقع میشود و بمعنی اي (کدام) میآید چنانکه در آیه 109 سوره انبیاء میفرماید: ص:
146
وَ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِیبٌ أَمْ بَعِیدٌ ما تُوعَدُونَ و بعد از الف تسویه نیز واقع میشود چنانکه در آیه 6 سوره بقره میفرماید:
سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ و متصله از آن جهت گفته میشود که ما قبل ام بما بعدش متصل است.
منقطعه آن است که از ما بعدش قطع شده و بمعنی بل (بلکه) میآید چنانکه در آیه 43 سوره زمر میفرماید:
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ یعنی بلکه جز خدا واسطههائی گرفتهاند و گاهی به هل داخل میشود ولی بهمزة داخل نمیشود چنانکه
در آیه 16 سوره رعد میفرماید:
أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ و در ضمن آیات قرآن در سه معنی بکار برده شده است.
1) بمعنی نه که چنانکه در آیه 44 سوره قمر میفرماید: )
أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ یعنی بل یقولون ( 2) بمعنی یا چنانکه در آیه 17 سوره ملک میفرماید:
أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً یعنی او امنتم ( 3) بمعنی میم ام صله میباشد چنانکه در آیه 39 سوره طور میفرماید:
أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ یعنی أله البنات و المیم ها هنا صلۀ
ص: 147
[سوره البقرة ( 2): آیه 141 ] .... ص : 147
اشاره
( تِلْکَ أُمَّۀٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ ( 141
ترجمه و شرح .... ص : 147
خداوند متعال با تکرار این آیه از اهل کتاب میخواهد که بیجهت خود را بگذشتگان نیکوکاري که از ایشان بیزارند نبندند و
بفرض اینکه همه گفتار آنان درست باشد آنها گروهی بودند گذشتند لذا شما مسئول اعمال خویش هستید و آنها مسئول اعمال
خود و مورد خطاب گر چه در این آیه اهل کتابند ولی در حقیقت مفاد این آیه شریفه درس عمومی حیات و قانون ابدي اجتماع
است که باید هر چه بیشتر بآن توجه گردد و با ذکر این قانون عمومی جدال پایان میپذیرد اینک میفرماید:
صفحه 88 از 286
ابراهیم و فرزندانش امتی بودند گذشتهاند و پرونده اعمالشان بسته شده و دورانشان سپري گشته است نتیجه اعمال آنها براي آنها
است و پیامد اعمال شما براي شما است و کسی در باره آنچه که ایشان کردهاند از شما چیزي نخواهد پرسید آنها مسئول اعمال
مغرور نباشید که ابراهیم و اولاد او پدران شما بودند زیرا از اعمال آنها بشما ޘ خود بودند و شما هم مسئول اعمال خویش هستید
فایدهاي نخواهد رسید.
(141)
ص: 148
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 148
گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر ترا چه حاصل
تلک امۀ قد خلت آمد بیان نیست بر تکرار حاجت ذکر آن
(141)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 148
قوله تعالی قَدْ خَلَتْ.
قد- روشنترین معنی از معانی حرف قد بنا بنوشته قاموس قرآن تحقیق است چنانکه در آیه 14 سوره اعلی میفرماید:
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی ولی چون بر مضارع داخل میشود آن فعل در حالتی واقع میشود و در حالتی نه چنانکه میفرماید:
قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً.
یعنی خدا میداند که گاهی مخفیانه در پشت سر یکدیگر خارج میشوند.
طبرسی در جوامع الجامع و زمخشري در کشاف کلمه قد را در آیه 144 سوره بقره که میفرماید: أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 3، ص: 149
قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ.
براي کثرت دانستهاند یعنی بسیار میبینیم که رو بآسمان کردهاي.
لکن مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان در ذیل آیه 33 سوره انعام که میفرماید:
قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِي یَقُولُونَ.
مینویسد: قد حرف تحقیق است در ماضی ولی در مضارع مفید تقلیل است گاهی در آن نیز مفید تحقیق است و در آیه مزبور هم
همان اراده شده است.
صاحب قاموس قرآن میگوید: مشکل است در قرآن محلی پیدا شود که معنی آن غیر از تحقیق باشد خواه مدخولش مضارع باشد یا
ماضی.
ص: 150
توضیحات .... ص : 150
صفحه 89 از 286
قوله تعالی کُونُوا هُوداً أَوْ نَصاري
ثمره نزاع هر دو ملت در قالب یک جمله کُونُوا هُوداً أَوْ نَصاري ریخته شده است یعنی یهودیان میگفتند همه شما از مسلمان و
نصاري بایستی دین یهود را بپذیرید تا هدایت یابید و براه حق و رستگاري نایل شوید و نصاري نیز میگفتند همه شما از یهود و
مسلمان باید نصرانی شوید تا اینکه براه حق آمده و هدایت شوید خداوند متعال در جواب آنان فرمودند: بَلْ مِلَّۀَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً یعنی
ما از دین اسلام که ملت و آئین ستوده ابراهیم است پیروي میکنیم چنانکه حضرت اسماعیل و اسحاق و یعقوب نیز از آن پیروي
کردهاند و این اختلافات و انشعاباتی که فرق یهود و نصاري ایجاد کرده و مردم را بآن دعوت میکنند مولود هوي و هوسهاي آنها
بوده و یک امر ساختگی است زیرا آنها در اثر مخالفت با یکدیگر این فرقهها را تشکیل داده و دین توحید الهی را با رنگ اغراض
و منافع شخصی به هیئتهاي مختلفی درآوردهاند در صورتی که دین یکی است همچنانکه خداوند مورد ستایش نیز یکی است و آن
دین ابراهیم است و ما مسلمانان نیز اختلافات اهل کتاب را بدور انداخته و از دین توحید الهی تبعیّت میکنیم.
کشف الاسرار مینویسد: از حضرت ابراهیم خلیل علیه السّلام پرسیدند چه روزي براي تو خوشتر بود فرمود آن روز که در آتش
نمرود بودم وقتم خالی بود و دلم صافی و بحق نزدیک و از خلق معزول. ص: 151
«. سقیا لمعهدك الذي لم یکن ما کان قبلی للصبابۀ معهذا »
یعنی خوش باد روزگار دیدار که اگر آن دوران نمیبود در دل نشانهاي از عشق نمودار نمیشد.
رقم خلت بر وي کشید شد و فرمود فَاتَّبِعُوا « اسلمت صادقا رب العالمین » : و چون ابراهیم از کوره امتحان خالص بیرون آمد گفت
مِلَّۀَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً.
2) در اینکه چرا دین و ملت ابراهیم علیه السّلام حنیف نامیده شده بین مفسرین گفتاري است ابن عباس میگوید بخاطر اینکه دین )
ابراهیم در حقیقت پیروي از حق است و معنی حنیف نیز متمایل از باطل بسوي حق است لذا شریعت حضرت ابراهیم حنیفه نامیده
شده است زیرا آن آئین مستقیم و یا متمایل بدین اسلام است.
برخی از مفسرین معتقدند که پیروي از آئین ابراهیم پیروي از شریعتی است که ابراهیم بخاطر آوردن احکام آن مانند لزوم حجّ و
ختنه و غیر آن که از احکام اسلام است بمنصب امامت مردم نایل آمده است.
عدهاي از مفسرین نیز گفتهاند که بخاطر اخلاص ابراهیم در بندگی حق تعالی آئین او را حنیف نامیدهاند زیرا حنیف بمعنی اخلاص
میباشد.
3) تناقضگوئی در یهود و نصاري- یهودیها میگویند ما از این جهت به نبوت حضرت موسی علیه السّلام ایمان داریم که او )
معجزات زیادي داشته است در صورتی که حضرت عیسی و حضرت محمّد علیهما السّلام معجزات روشنتري براي اثبات نبوّت
خودشان دارند ولی یهودیان بآن توجه ندارند و همچنین میگویند ما بتورات عمل میکنیم ولی بمژدهاي که در تورات راجع بظهور
پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و لزوم ص: 152
اتباع از دستورات آن بزرگوار هست عمل نمیکنند. میگویند احکامیکه حضرت موسی از طرف خداوند براي ما آورده است قابل
نسخ نیست در صورتی که خود تورات بر جواز نسخ شریعت حضرت موسی علیه السّلام دلالت دارد. و نصاري نیز میگویند پدر و
پسر و روح القدس یک خدا است در صورتی که اعتقاد دارند که پدر غیر از پسر است و از طرفی هم از اعتراف به تعدّد خدا امتناع
میورزند و از این قبیل ضد و نقیضها در کتب یهود و نصاري فراوان است.
4) قوله تعالی قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلی إِبْراهِیمَ ... )
قرآن در این آیه و آیات دیگر وسعت نظر اسلام و هدف اصلی آن را نشان میدهد که چطور بادیان دیگر با نظر احترام نگریسته و
بوحدت هدف پیامبران که عبارت از توحید و پاك نمودن مقام انسانیت از لوث شرك و بتپرستی و ارتقاء منزلت وي میباشد. بشر
صفحه 90 از 286
را بوحدت دینی دعوت نموده و بمسلمان توصیه میکند که بهمه پیامبران خدا با نظر احترام بنگرند و دستورات آنان را دستورات
الهی بدانند و این موضوع یکی از خصائص اسلام است که همه پیامبران را بخاطر راهنمائی بشر بیک حقیقت و طریقت معرفی
نموده و امتیازات را از میان برداشته تا دلها را از کینهها که معمولا پیروان هر دینی نسبت به پیروان دین دیگري دارند پاك ساخته و
همه را در کاروان سیر بعالم ملکوت و اصل سازند ضمنا باید توجّه داشته باشیم اموریکه بر انبیاء سلف نازل گردیده بر دو قسم
است:
قسم اول اموري است که همیشه باقی بوده و قابل نسخ نمیباشد و آن عبارت از امور اعتقادي و اصول اخلاقی و بسیاري از اعمال
عبادي است که اصل آن در همه ادیان بوده است. قسم دوم اموري است که در ادیان سابقه بوده ولی أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 3، ص: 153
در دین اسلام نسخ گردیده است مانند بسیاري از خصوصیات و فروع اعمال عبادي و این موضوع منافات ندارد با اینکه آئین جدید
قدیم را نسخ نموده و آخرین و مترقیترین آئینها آئین مقدس اسلام باشد زیرا پیامبران الهی مانند معلمانی بودند که هر یک از آنان
جامعه انسانها را در یک کلاس معین و مشخص تعلیم میدادند و هنگامیکه مدت تعلیم هر یک از آنها تمام میشد جامعه بشریت
بدست معلّم دیگر در کلاس بالاتر سپرده میشدند، روي این اصل آخرین پیامبر آخرین مرحله تکامل دینی آن عصر را بجامه تعلیم
خواهد داد از اینرو بتمام افراد انسانی و جوامع مختلف آن واجب است که از دستورات آخرین پیامبر خدا اطاعت نموده و از اوامر
آن سرپیچی نکنند. مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان مینویسد: یکی از نکات قابل توجه در این آیه این است که ایمان بخدا
بصورت مجزّا و مقدم ذکر گردیده است با اینکه جمله وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا شامل آن نیز میشد زیرا ایمان بخدا یک امر فطري است و
احتیاج بدلیل نبوت و امثال آن ندارد از این رو قبل از ذکر رسالت پیامبران و احکام آنان ایمان بخدا را بیان فرموده است.
5) قوله تعالی وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ. )
اسباط بکسانی گفته میشود که در نسب از یک شجره بوده و اصل آنان یکی باشد و در اینجا مقصود از اسباط قبائل بنی اسرائیل و
یا فرزندان یعقوب و ذرّیۀ آنها است و اسامی آنان بنقل مجمع البیان عبارتند از: یوسف، بن یامین، روبیل، یهودا، شمعون، بالون،
دان، قهاب، یشجر، لاوي، تفتابی، جاد، بعضی از مفسرین عامه گفتهاند که مراد از سباط اولاد یعقوبند که همه آنها داراي مقام
نبوت بودهاند ولی بنابر مذهب شیعه غیر از یوسف و بنیامین هیچکدام صلاحیت مقام ص: 154
نبوت را نداشتهاند بخاطر دروغی که به پدرشان یعقوب گفتند و ظلمی که در باره یوسف انجام دادند زیرا این اعمال منافی با مقام
عصمت میباشد که اولین شرط نبوت و وصایت و امامت است اگر چه بعد از توبه همه آنان اهل سعادت و نجات شدهاند و آنچه از
اخبار و آیات نیز مستفاد میشود این است که فقط حضرت یوسف داراي مقام نبوت بوده و نسبت به نبوت بن یامین نیز نفیا و اثباتا
دلیلی وجود ندارد.
ناگفته نماند که کلمه سبط بر اولاد بلا واسطه اطلاق نمیشود تا گفته شود که همه فرزندان یعقوب صلاحیت مقام پیامبري را
نداشتند و آنها نسبت به برادر خود حضرت یوسف مرتکب گناه گشتند و از اینجا است که حسن و حسین علیهما السّلام را دو سبط
رسول اللّه نامیدهاند.
ضمنا تعبیر نزول از صحف ابراهیم و ایتاء از تورات و انجیل در این آیه مبارکه شاید بخاطر این باشد که ابراهیم نیز صاحب کتاب
آسمانی بوده که بر او نازل شده است ولی در باره تورات و انجیل که یهود و نصاري بآسمانی بودن آن دو کتاب تصدیق داشتند
احتیاج به تعبیر و تصریح نزول نداشته است.
محمّد جواد مغنیه در تفسیر الکاشف مینویسد: که صحف ده گانه فقط بحضرت ابراهیم نازل گشته و نسبت نزول آن به اولاد و
احفاد ابراهیم از این نظر بوده که آنها عموما بآئین ابراهیم و احکام آن عمل کرده و مردم را بسوي آن دعوت مینمودند مانند ما
صفحه 91 از 286
مسلمانان که میگوئیم قرآن بما نازل شده چنانکه در آیه مورد بحث نیز فرمودند: وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا زیرا ما بقرآن ایمان آورده و بآن
عمل میکنیم و مردم را نیز بسوي عمل باحکام قرآن دعوت مینمائیم.
6) قوله تعالی فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ. )
در این آیه مبارکه خداوند متعال میفرماید اگر آنان ایمان بیاورند ص: 155
بمثل آنچه شما ایمان آوردهاید در صورتی که باید گفته شود اگر آنها ایمان بیاورند بآنچه شما ایمان آوردهاید.
مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان چنین میگوید: ظاهرا ذکر کلمه مثل بخاطر این است که هیچگونه بهانه جدال و خصومتی
براي یهود و نصاري باقی نماند زیرا اگر گفته میشد که ایمان بیاورند بآنچه شما ایمان آوردهاید ممکن بود این تعبیر حسّ لجاجت
و عناد آنها را تحریک میکرد و میگفتند نه ما فقط بآنچه بر خودمان نازل گشته ایمان میآوریم ولی در صورت اول کمتر جاي
لجاجت و خصومت باقی میماند.
صاحب تفسیر اطیب البیان مینویسد: بعضی از مفسرین گفتهاند که کلمه مثل و بعضی هم گفتهاند کلمه باء در کلمه بمثل زائد است
ولی هر دو قول درست نیست زیرا علاوه بر اینکه کلمه زائد بدون معنی در قرآن وجود ندارد باید دانست که مفهوم کلی به کلّیت
خود موجود نمیگردد بلکه وجودش بوجود افراد و اشخاص است چنانکه گفتهاند: الشیء ما لم یتشخص لم یوجد مثلا مفهوم کلی
انسان در ضمن افراد آن یافت میشود و افراد هر مفهومی عین یکدیگر نیستند بلکه در حقیقت آن مفهوم مثل یکدیگرند و همین
طور است صفات و ملکات هر فردي که عین صفات و ملکات فرد دیگر نیست بلکه مشابه آن است مثلا ایمان زید مثل ایمان عمر
است اگر چه در حقیقت و مفهوم کلی ایمان یکی است و اگر کلمه مثل در این آیه زائد باشد کانّه تقدیر کلام چنین میشود: فان
کان ایمانهم ایمانکم و حال آنکه منظور این است که اگر ایمان آنان مانند ایمان شما باشد نه عین ایمان شما و امّا باء چون متعلّق به
کلمه آمنوا است و نمیشود گفت آمنت اللّه و الرسول و ما انزل اللّه الیه بلکه باید گفت: آمنت باللّه و بالرسول و بما انزل اللّه لذا
کلمه باء هم لازم است. ص: 156
2) بمعنی فریفته شدن چنانکه در آیه 15 سوره زمر میفرماید. )
قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَۀِ ( 3) بمعنی گمراهی چنانکه در آیه 119 سوره نساء میفرماید:
فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً یعنی کسیکه خدا را رها کرده و شیطان را دوست بدارد که در گمراهی آشکار به بیراهه رفته است.
4) بمعنی کاستن چنانکه در آیه 181 سوره شعراء میفرماید: )
أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ ( 5) بمعنی عذاب چنانکه در آیه 149 سوره اعراف میفرماید:
قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ یعنی قوم موسی با خود گفتند اگر خدا ما را نبخشد و از ما در نگذرد محققا
از معذبین عالم خواهیم شد. ص: 157
و اکثر مفسرین گفتهاند منظور از صبغه اللّه دین است که در قرآن مجید بنامهاي مختلف تعبیر شده است.
1) فطرت چنانکه میفرماید فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها. )
2) کلمه مانند کَلِمَۀُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا. )
3) صراط مانند صِراطِ اللَّهِ. )
4) نور مانند یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ. )
5) سبیل چنانکه میفرماید: )
ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَۀِ وَ الْمَوْعِظَۀِ الْحَسَنَۀِ ( 6) صبغه مانند صِبْغَۀَ اللَّهِ.
7) حبل مانند وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً. )
صفحه 92 از 286
فراء و بلخی گفتهاند: مراد از صبغۀ اللّه شریعت و آئینی است که یکی از مواد آن لزوم ختنه کردن است.
ضمنا در این آیه صنعت مشاکله که یکی از صنایع لطیفه بدیع است بکار برده شده و مشاکله آن است لفظیکه در کلام طرف براي
اداء مقصودش موجود است در مقابل او استعاره شود مثلا اگر کسی بگوید:
بفرمائید منزل تا برایت آش خوبی بهپزم در جواب او بگوید اگر عباي خوبی به پزي بهتر است.
و اما اضافه در صبغۀ اللّه یا از نوع اضافه بفاعل است به این معنی که این رنگ ایمان را خداوند متعال بمسلمانها زده است چنانکه
در آیه 17 سوره آل عمران میفرماید:
إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ ص: 158
یا از نوع اضافه انسابیه است مانند کلمۀ اللّه و روح اللّه و حبیب اللّه و غیر اینها یعنی این رنگ منتسب بخدا است و رنگ شیطان و
هوي و هوس و رنگ نژادي و امثال اینها نیست چنانکه در آیه 45 سوره فرقان میفرماید:
أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ.
و رنگی را که خدا انتخاب کند و یا منتسب باو باشد بهترین رنگها است آري خمخانه خدا اسلام است نه خمخانه تثلیث.
تفسیر فخر رازي مینویسد: علت اینکه دین خدا را صبغه نامیدهاند این است که تفاوت میان مسلمان و غیر آن بواسطه اعمال و رفتار
مسلمین روشن میگردد.
تفسیر روح البیان میگوید: وقتی که بنده بندگی بیشتر کند خود را برنگی آراسته است که او را آرایش میدهد.
رنگهاي نیک از خمّ صفا است رنگ زشتان از سیاه آب جفا است
صبغه اللّه نام آن رنگ لطیف لعنۀ اللّه بود این رنگ کثیف
رنگهاي خود ساخته ناشی از نفسانیات و تجزیه نور بسیط و جامع آئین خدائی است که نه جمال و کمالی دارد و نه ثبات و بقائی
زیرا اینگونه رنگهاي فردي و قومی انعکاس از تقالید و اوهام افراد و اقوام در معرض تغییر و زوال است و پیوسته اختلافانگیز و
گمراهکننده میباشد.
رومیان گفتند نه نقش و نه رنگ در خور آید کار را جز دفع رنگ
در فرو بستند و صیقل میزدند همچو گردون ساده و صافی شدند
هر چه اندر ابر ضوء بینی و تاب آن ز اختر دان و ماه و آفتاب
از دو رنگی به بیرنگی رهی است رنگ چون ابر است و بیرنگی مهی است
تفسیر روح البیان در ذیل جمله وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ مینویسد: این جمله ص: 159
اشاره دارد بر اینکه اهل معرفت خدا را نه بخاطر شوق به بهشت و نه براي ترس از آتش جهنم عبادت میکنند. و سهیل بن عبد اللّه
شوشتري میگوید:
هر کس از چهار چیز بیتابی کرد او را نمیتوان متعبد نامید.
1) از گرسنگی. ( 2) از برهنگی. ( 3) از ناداري. )
4) از خواري. )
8) قوله تعالی قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ این آیه اشعار دارد بر اینکه پیغمبران راهنماي مردم بسوي خدا هستند و خدا و راه خدا هم )
بگروه معینی اختصاص ندارد بلکه همه بنده اویند و او هم پروردگار همه و ما مسئول اعمال خویش و شما مسئول اعمال خود
میباشید منتهی ما مسلمین یا حسن نیّت و خلوص عمل خود را از چنگال شرك و بتپرستی نجات داده و سر تسلیم اخلاص بر
آستان خداوند متعال فرود آورده و ایمان و اطاعت خود را بدون آلودگی بریا و تظاهر و خودپرستی بر او عرضه میداریم و ملاك
صفحه 93 از 286
راستی و درستی انسانها نیز عبارت از نیّت پاك و عمل صالح و خالص است که از هر کس از هر قومی سر بزند محبوب پروردگار
جهان خواهد بود.
9) قوله تعالی وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ مفسرین در معنی کلمه اخلاص اختلاف نظر دارند عدهاي اخلاص را اتحاد و باطن اعمال شخص )
معنی کردهاند.
عدهاي دیگر گفتهاند که اخلاص عبارت از این است که انسان ملکات فاضلهاي در روح خود بدون توجه بمادیات براي خداوند
متعال بوجود آورده باشد.
بعضی از مفسرین نوشته: اخلاص عبارت است از اینکه شخص همانگونه ص: 160
که اعمال زشت خود را از مردم پنهان میکند کارهاي نیکش را هم پنهان بدارد.
برخی معتقدند که اخلاص عبارت از این است که شخص ایمان و اعمال خود را فقط براي خداوند متعال قرار بدهد یعنی بخدا
شریک قرار نداده و در عمل خود ریا نکرده باشد.
فضیل بن عیاض میگوید: ترك عمل خوب بخاطر ملاحظه مردم ریا است و انجام آن بمنظور تمجید مردم شرك بخدا و کفر است
ولی اخلاص آن است که به هیچیک از این دو توجه نداشته باشد.
بعضی از مفسرین گفتهاند که اخلاص عبارت از آن است آنچه را که میکنی آن را نهبینی.
کشف الاسرار مینویسد: هنگامیکه با زبان گفتید ربنا و ربکم آتش اخلاص باید که در آن بزنید تا بوي توحید بیرون آید.
بعضی دیگر از مفسرین گفتهاند: که جمله شرایع در سه چیز مندرج است.
1) اقرار بوجود معبود. )
2) عمل کردن از بهر وي. )
3) اخلاص و روش اخلاص در اعمال همچون روش رنگ است در گوهر چنانکه گوهر بدون کسوت رنگ سنگی است بیقیمت )
همینطور عمل بدون اخلاص جان کندن بیثواب است.
بعضی از مفسرین عارف نوشتهاند که: شاید مقصود از خلوص در این آیه مبارکه که پیغمبر گرامی در مقابل مشرکین بخود مؤمنین
تخصیص میدهد تنها خلوص در عمل نباشد بلکه خلوص در مقام توحید مراد است که منحصر بدین اسلام أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 3، ص: 161
میباشد زیرا ادیان و مذاهب دیگر اگر چه همگی بصورت ظاهر و بگمان پیروانشان بخداي یگانه پرستش میکنند لکن عقائد و
توحید آنان خالص نبوده بلکه آلوده بخودپرستی و حظوظ نفسانی است چنانکه یهود و نصاري در واحد و أحد معتقد به تولید مثل
و یا حلول و اتحادند.
امّا در آیات قرآنی خلوص عمل را از خصوصیات عبودیت و مقام بندگی ذکر نموده است چنانکه میفرماید:
إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِ ینَ- إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِ ینَ که این آیات و امثال آن دلالت دارند بر اینکه خلوص عمل ناشی از تحقق معنی
عبودیت و شناسائی مقام بندگی است لذا امکان ندارد کسی داراي خلوص عمل گردد مگر وقتی که در مرتبه توحید، خالص گشته
و معرفت وي بمقام الوهیت کامل گردد.
10 ) قوله تعالی أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ. )
گفتار یهود و نصاري اگر مبتنی بر این است که حضرت ابراهیم و پیغمبران بعد از او تابع موسی و عیسی بودهاند فساد این قول
واضح است زیرا پیش از موسی و عیسی شریعت آنان تشریع نشده بوده تا کسی تابع شریعت آنان گردد چنانکه خداوند در آیه 65
سوره آل عمران میفرماید:
صفحه 94 از 286
یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ.
یا اینکه مقصودشان از این گفتار این است که ابراهیم بر همان تشریعی بوده که موسی و عیسی علیهما السّلام بودند این قول نیز
مردود است زیرا اساس شریعت ابراهیم بر توحید و یکتاپرستی بوده در صورتی که تورات و انجیل فعلی که نسبت أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 3، ص: 162
آن را بموسی و عیسی میدهند مشحون از نسبت شرك و بتپرستی بانبیاء بنی اسرائیل است که با شریعت ابراهیم منافات دارد.
11 ) قوله تعالی مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً. )
آیا شهادت در آیه مورد بحث شهادت تحمل است یا شهادت اداء بدینمعنی کلمه شهادت گاهی بمعنی دیدن و تحمل کردن یک
موضوعی بکار میرود و گاهی بمعنی گواهی دادن و اداء شهادت استعمال میشود در آیه مورد بحث هر دو معنی محتمل است ولی
با دقت در معنی آیه روشن میگردد که معنی اول مراد بوده است در هر صورت آنچه از این آیه مستفاد میشود این است که کتمان
شهادت بخصوص در امور دینی بزرگترین ستمها است زیرا هم دین الهی و دستورات خدا را ضایع کرده و هم تابعین آن دین را
بضلالت و گمراهی انداخته و هم خود را مستحق عذاب ابدي الهی کرده است لذا کتمان شهادت در اخبار و آیات نیز یکی از
معاصی کبیره بشمار رفته است.
12 ) قوله تعالی تِلْکَ أُمَّۀٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ. )
در باره اینکه چرا این آیه در سوره بقره دو بار ذکر گردیده مفسرین آراء مختلفی دارند:
بعضی از مفسرین گفتهاند: تکرار یک مطلب در اوقات و موارد مختلف اصولا عیب نیست.
عده دیگر میگویند تکرار این آیه بجهت تکرار گفتار باطل یهود و نصاري بود که میگفتند ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و
فرزندانشان یهود یا نصاري بودند و براي اثبات عقیده خودشان با مسلمین محاجه و مجادله میکردند لذا خداوند متعال براي بار دوم
بعنوان اتمام حجت فرمودند: آنها هر چه بودند و هر چه کردند ص: 163
درگذشتند شما مسئول اعمال آنان نخواهید بود و آنان هم مسئول اعمال شما نخواهند بود شما باید وظیفه و تکلیف خود را بشناسید
و بر فرض درست بودن این موضوع، دلیل بر عدم صحت نبوت پیغمبر اسلام نخواهد شد زیرا شرایع و ادیان الهی امکان دارد در
اعصار و ادوار مختلف بنا باقتضاي مصالح تغییر نموده و شریعتی نسخ و شریعت دیگري بجاي آن بوجود آید.
برخی از مفسرین در وجه تکرار این آیه گفتهاند که خطاب در آیه پیشین باهل کتاب بود و در این آیه بمسلمانان که بدانند هر
کس مسئول اعمال خود میباشد چه یهود چه نصاري چه مسلمان.
بعضی از مفسرین معتقدند که مراد از امت در آیه اولی پیامبران و در این آیه نیاکان یهود و نصارایند.
و عدهاي دیگر از مفسرین میگویند: تکرار این آیه براي مبالغه و تخویف است که بدانند هر کس کشته خود را خواهد دروید.
ص: 164
روایات .... ص : 164
1) در تفسیر عیاشی از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند: که دین حنیف حکمی را فرو نگذارده که )
آن را بیان نکرده باشد از جمله آن احکام کوتاه نمودن شارب و چیدن ناخنها و ختنه است.
2) و نیز در همان تفسیر از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام روایت نموده که آن حضرت فرمودند: ملت حنیف دین اسلام )
است.
3) تفسیر عیاشی نوشته: حنان بن سدیر گفته بامام محمّد باقر علیه السّلام عرض کردم فرزندان حضرت یعقوب علیه السّلام همه )
صفحه 95 از 286
پیغمبر بودند؟ حضرت فرمود: بلکه پیغمبر زاده بودند و پس از توبه از معصیتی که کرده بودند در حال سعادت از دنیا رفتند.
4) خصال مینویسد: امیر المؤمنین علی علیه السّلام باصحاب خود تعلیم میدادند که هر وقت این آیه را تلاوت کردید بگوئید امنا )
الخ و نیز در وصایاي آن حضرت است که به محمّد حنفیه فرمودند: خداوند متعال اقرار بزبان را طبق این آیه شریف واجب
فرمودهاند لذا یکی از آداب قرائت این آیه آن است که از آمنا تا آخر بقصد اقرار تکرار گردد.
5) از ضحاك نقل گردیده که بفرزندان و خانواده و خدمتگزاران خود اسامی پیغمبرانی که خداوند متعال در قرآن مجید ذکر )
فرمودهاند تعلیم نمائید تا بآنها ایمان بیاورند و آنچه را که بآنان نازل گردیده و عطا شده است تصدیق نمایند زیرا خداوند متعال
فرموده است قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ تا آخر آیه. ص: 165
6) کافی و تفسیر عیاشی از حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام روایت نموده که آیه شریفه قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ خطاب بحضرت علی و )
بحضرت فاطمه و حضرت حسن و حضرت حسین علیهم السّلام و سایر امامان و اوصیاء میباشد یعنی روي سخن با آنها است و این با
عموم خطاب که بهمه مسلمانها شامل میشود منافات ندارد زیرا اینگونه خطابات بحسب تفاوت مراتب بملاحظه بعضی از جنبهها عام
و بملاحظه بعضی دیگر از جنبهها خاص است.
7) در کافی از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند: )
مراد در آیه فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ ایمان بعلی و فاطمه و حسن و ائمه اطهار علیهم السّلام میباشد که هر کس بآنها ایمان بیاورد
هدایت شده هر کس از آنها دوري بجوید براه باطل افتاده است و این روایت را عیاشی نیز در تفسیر خود نقل کرده است.
8) مرحوم طبرسی در مجمع البیان در ذیل آیه وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِی شِقاقٍ از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که آن )
حضرت فرمودند:
فِی شِقاقٍ یعنی فی کفر.
یعنی اگر رو برگردانند و اعراض نمایند در کفر قرار میگیرند و خداوند متعال شر آنها را از مسلمانان دفع کرده و فتح و ظفر را
نصیب اهل ایمان خواهد فرمود و خداوند شنوا باقرار زبانی و دانا باعتقاد قلبی آنها است.
9) در کافی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده که آنحضرت در تفسیر آیه صِبْغَۀَ اللَّهِ فرمودند که خداوند متعال مؤمنین )
را در عالم زر بعهد ولایت رنگ نموده است و باز در جاي دیگر از آن حضرت روایت شده که مقصود از صبغۀ اللّه آئین پاك
اسلام است. ص: 166
10 ) از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت شده که آن حضرت فرمودند: مقصود از صبغۀ اللّه شعار توحید و ولایت امیر المؤمنین )
علیه السّلام است زیرا اعتقاد بولایت او جزء پیمان توحید و ایمان بآفریدگار است.
11 ) حذیفۀ بن یمانی میگوید از پیغمبر اکرم معنی اخلاص را پرسیدم فرمودند: خدا فرموده است: اخلاص سري از اسرار من است )
که در دل هر کس که دوستش بدارم قرار میدهم.
(هو سر من سري استودعه قلب من اجتبیته من عبادي)
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
12 ) ابن ادریس از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده که پیغمبر فرمودند: )
براي هر حقی حقیقتی است تا بنده دوست دارد که مردم او را بخاطر اعمال نیکش که براي خدا انجام میدهد تعریف و تمجید
نمایند بحقیقت اخلاص نرسیدهاند.
13 ) أبو ذر غفاري میگوید پیغمبر اکرم فرمودند: اخلاص آن است که آنچه را بنده براي خدا انجام میدهد انتظار مدح و ثنا از )
مردم نداشته باشد.
صفحه 96 از 286
مدح و ذمش گر تفاوت میکند کافر است و سجدهي بت میکند
ص: 167
تجزیه و ترکیب .... ص : 167
قوله تعالی وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصاري تَهْتَدُوا قالوا فعل ماضی و ضمیر فاعل آن راجع بهر یک از گروه یهود و نصاري است کونوا
فعل امر جمع و مقول و مفعول جمله هودا خبر کان او نصاري او حرف تنویع تهتدوا فعل مضارع جمع و مخاطب و مجزوم (جواب
امر).
قُلْ بَلْ مِلَّۀَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً- قل فعل امر مفرد بل حرف اضراب ملۀ- بکسر میم و منصوب کلمه ملۀ ابراهیم مفعول براي جمله تتبع حنیفا
صفت مشبهه از ماده حنف یحنف- و ما کان من المشرکین جمله حالیه و نافیه و مبنی بر تزیه ساخت ابراهیم از شرك میباشد.
قوله قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ- قولوا فعل امر ارشادي امنا باللّه بیان رکن اول اسلام و ما انزل الینا جمله موصول و صله معطوف بلفظ جلاله- وَ
ما أُنْزِلَ إِلی إِبْراهِیمَ ... مبنی بر ذکر رکن دیگر از اصول اسلام وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی جمله معطوف و بیان رکن دیگر- لا نُفَرِّقُ
بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ لا نفرق فعل متکلم مع الغیر و متعدي و مصدر آن تفریق است بین منصوب و ظرف احد مفرد منکر واقع در سیاق نفی
وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ جمله اسمیه و حالیه-.
قوله تعالی فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا- فان امنوا جمله تفریع و شرطیه و ضمیر فاعل راجع باهل کتاب است أنوار العرفان
فی تفسیر القرآن، ج 3، ص: 168
بمثل ما امنتم به متعلّق بجمله متصله فقد اهتدوا جمله جزائیه اهتدوا فعل ماضی و جمع و مصدر آن اهتداء وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِی
شِقاقٍ ان تولوا جمله شرطیه بصورت ماضی و جمع و غایب و مصدرش تولی است فانما هم فی شقاق جمله جزائیه فی براي ظرفیت
شقاق بکسر اول اسم مصدر از باب مفاعله و مجردش شق است.
فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ جمله تفریع و سین حرف استقبال یکفی فعل مضارع متعدي و ضمیر خطاب مفعول، اول و ضمیر جمع مفعول دوم و
مصدرش کفایت است.
قوله تعالی صِ بْغَۀَ اللَّهِ صبغۀ اسم مصدر و منصوب و مفعول مطلق براي فعل محذوف- مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِ بْغَۀً احسن من اسم
موصول و استفهام انکاري احسن افعل تفضیل صبغۀ اسم مصدر منصوب و تمیز و جمله نافیه است وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ جمله اسمیه و
حال براي صبغۀ اللّه.
قوله تعالی قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ قل فعل امر- همزه استفهام انکاري تحاجوننا فعل نهی بمنزله لا تحاجوننا میباشد و ضمیر مفعول
جمله و مصدرش محاجۀ میباشد فی اللّه ظرف و متعلق بجمله نافیه- هو ربنا و ربکم جمله حالیه هو مبتداء ربنا خبر و ربکم- معطوف
وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ مبنی بر ذکر رکن دوم توحید است وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ جمله اسمیه و حال ضمیر مجرور راجع بلفظ
جلاله میباشد مخلصون بصورت فاعل و مصدر آن اخلاص است.
قوله تعالی أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ ام تقولون- ام حرف استفهام متصله تقولون فعل مضارع جمع و خطاب- ان ابراهیم ...
مقول و مفعول قول- کانوا هودا- جمله خبر ان- هودا منصوب ص: 169
و جمع هائد خبر کان- او نصاري او براي تنویع.
قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ همزه استفهام انکاري و یا استهزائی- اعلم افعل تفضیل خبر جمله ام اللّه ام حرف متصله جمله استفهامیه میباشد
و یا آنکه حرف منقطعه بمعنی اضراب و تصریح بانکار است- وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً من اسم موصول مبنی بر استفهام انکاري
اظلم- افعل تفضیل و مصدرش ظلم است- ممن کتم شهادة جمله متعلق به کلمه اظلم- من- موصول- کتم فعل ماضی و صله-
صفحه 97 از 286
شهادة- اسم مصدر و مفعول جمله متصله- عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ عند ظرف و منصوب و ضمیرش راجع بموصول است من اللّه متعلق به کلمه
شهادت میباشد- وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ما نافیه و حرف باء براي تأکید نفی است- غافل بصورت فاعل و اسم مصدرش غفلت
است- عما تعملون جمله متعلق به کلمه بغافل- ما موصول و جمله فعلیه صله آن.
قوله تعالی تِلْکَ أُمَّۀٌ قَدْ خَلَتْ کریمه بطور قضیه حقیقیه و داراي سه جمله است که هر یک مبنی بر وعظ میباشد و از نظر اهتمام
بحقائقی که در هر یک از آنها مندرج است تکرار گردیده است زیرا تذکر و یاد هر یک از آن پندها اساس و پایه فضایل و یگانه
وسیله سعادت خواهد بود.
ص: